زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
شانه به درد زلف پـریشان من نخورد مرهم به درد چاک گریبان من نخورد از زهر معتمد دو سه جرعه خوردهام یک قطره هم نماند که از جان من نخورد تاریک بود بس که شکـنجه سرای من راه سـتاره نـیـز به زنـدان من نخـورد شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد در شعلهای که چادر این همسرم نسوخت یا تـازیـانه بـر تن طـفـلان من نخـورد دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد چوبی دگر به گـوشۀ دندان من نخورد |